تمامِ کودکی ام ، احساسِ "جودی ابوت" را داشتم ، مدام حس می کردم جایی از جهان ، بابا لنگ درازِ عاشق و مهربانی دارم که یک روزی سر و کله اش پیدا خواهد شد ، از من مراقبت خواهد کرد و غم هایِ کودکانه ام را با یک عروسک و آغوشِ پدرانه ، خواهد شست . مدام منتظر بودم تا با آمدنِ کسی ، دنیایم همانی شود که دلم می خواهد ، کسی که مرا بفهمد و تفاوت هایِ عجیب و غریبِ مرا درک کند . من نیمی از کودکی ام را با تصوراتِ شیرینِ سرزمین "نارنیا" و "عجایب" ، گذراندم . گاهی آلیس می شدم و به سرزمینِ عجایب می رفتم و دنیایِ کوچکِ رنگی و رویاییِ خودم را می ساختم و گاهی از کمدِ اتاقم به شهرِ ناشناخته ی نارنیا می رفتم ، میان برف ها دراز می کشیدم و با درخت ها ، گوَزن ها و عقاب ها ، حرف می زدم . همیشه جهانِ خیالیِ خودم را داشتم ، جهانی که مرا از واقعیت ، دور می کرد و به جایی می برد که آرزویِ همیشگی ام بود . جایی که خلاءِ آرامش و زیباییِ دنیایِ واقعی را برایم پر می کرد ، جایی که همه چیز ، ایده آل و آرام و بی دغدغه بود . در انتظارِ تغییر بودم ، همیشه فکر می کردم آخرش قرار است همه مان تصاویرِ کارتُنیِ رنگی و زیبایی شویم و شاد و بی غم و کودکانه ،کنارِ هم زندگی کنیم ، جایی که نه خبری از مرگ باشد ، نه ظلم ، نه بدی و بی انصافی ... طول کشید تا فهمیدم چنین رویایِ زیبایی ، ممکن نیست ، طول کشید تا فهمیدم دنیا همین است ، یک اجتماعِ نقیضین ! خوبی و بدی ، شادی و غم و تمام تناقضات را در دلش جا داده و چاره ای به جز کنار آمدن و سازگاری نیست . طول کشید اما پذیرفتم نه سرزمینِ رویاییِ عجایب و نارنیا حقیقت دارد ، نه هیچ بابا لنگ درازی ، هیچ جایِ جهان ، برایِ موفقیت و خوشبختیِ من ، آستین بالا زده ! من بزرگ شده بودم و فهمیده بودم که تنها ناجیِ جهانم ، خودم هستم ! خودم هستم که می توانم به آرزوهایِ خیالی ام ، رنگِ واقعیت بپاشم و دنیایِ سیاه و سفید و تکراری ام را رنگی کنم . خودم هستم که باید با سختی و تناقضاتِ دنیا بجنگم و بهترین ها را برایِ خودم بسازم . فهمیدم این درد و سختی ها مرا نمی کُشد اما جسور تر می کند ، من نخواهم شکست اما محکم تر خواهم شد ! به حرمتِ آرزوهای کودکی ام ، قوی بودن را یاد گرفتم و به خودم قول دادم پناهِ خودم باشم و چشم انتظارِ هیچ دستی نمانم . به گوشِ دنیا برسانید که من هرگز تسلیم نخواهم شد ! من همان کودکِ خیالباف و بلند پروازِ سالهایِ دورم ، اما قوی تر ، اما جسور تر ... !
نرگس صرافیان طوفان...
قوی تر از قبل ادامه میدم...
آدمهایی هستند......
ما را در سایت آدمهایی هستند... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1ssofredella بازدید : 81 تاريخ : سه شنبه 22 بهمن 1398 ساعت: 16:26